خواب دیدم ، من بودم و مامان و پسر بچه ای که نمی دونم آرش بود یا امیر. قرار بود مهمان بیاد مهمان هم مادر بزرگ بود. و عمه هم همچنان در خواب مریض بود. من می خواستم برم میوه بخرم که مادربزرگ آمد مهمان میوه داشته باشیم. بعد یهو دیدم همون پسربچه گریه کنان اومد و گفت عمه مرده. همه جا اگهیش رو زدن. من هم از تو پنجره بیرون رو نگاه کردم یه جایی بود مثل قبرستون و بزرگای فامیل نشسته بودن و داشتن انگار قبر رو آماده می کردن.
خواب مرده می گن خوبه خدا کنه خوب باشه
خیلی وقته دیگه خواب نمیبینم ...
دلم تنگ شده برای خواب دیدن
انقدر سعی کردم بعضی چیزا رو فراموش کنم که کلا فراموشکار شدم حتی خوابامم ادم میره اگه ببینم...
حتما خوبه به قول مامانم خیره