آرامش

اون روز صبح وقتی ساعت 4 صبح برای شرکت  در یه کنگره از خونه اومدم بیرون، بی اختیار یاد خبری افتادم که  از تجاوز 4مرد به دختری  دانشجو در ایران خونده بودم.

اون روز  بی هیچ ترسی تمام مسیر رو پیاده تا  محل قرار با استادم طی کردم و وقتی ساعت 1 شب استادم، اساتید  دعوت شده رو تا هتل رسوند ازم خواست که بمونم تا  منو خونه برسمونه، نپذیرفتم و گفتم پیاده میرم و ترسی ندارم خیابون های خلوت رو قدم بزنم .

گفتم اینجا مونترال است نه ایران  که ساعت 10 شب به بعد جرئت نکنی از خونه بیایی بیرون، جایی که شب صدای بوق ماشین هایش رو بیشتر حس می کنی با راننده هایی  که با چشمان گرسنه شان، جستجوگران شبند...

اینجا بلاد کفره !همون جایی که سالها در ذهن ما  بلاد کفر وبی خدایی بود؛ جایی  ناامن با خیابان های پر از مردان مست که به زنان تجاوز می کنند؛ جایی که عاطفه، خانواده، محبت، دوستی و ارزشهای انسانی  معنی نداره  و ایران جایی است که بهترین خدا رو داره؛ جایی  که امنیت، آرامش و دوستی  حاکم است! 

سالها به  اندیشه مان خیانت کردند؛ خیانتی که باعث شد فکر کنیم برترین نژاد، برترین مردمان، باهوشترین و با فرهنگترین مردمان روی زمین هستیم. انقدر که وقتی یه ایرونی موفقیتی کسب می کنه ، تو بوق و کرنا می کنیم که ایرونی همه جا موفقه بی انکه ببینم دنیا مردمانی موفقتر هم داره که باهوشند ولی نژادشون ایرونی نیست .

هنوزنگرانی پدرم رو از یاد نبردم که همیشه می گفت وقتی توی اتاق پرو میری حواست به زیر
پات باشه؛ حواست باشه دوربینی نصب نباشه. بعید می دانم  مادران بلاد کفر این توصیه رو به بچه هاشون بکنند.

به  اندیشه مان خیانت کردند؛ به حدی که گاهی برایمان سخت بود بپذیریم مردمانی از نژاد  وخاکی دگر احساس و عاطفه دارند، یادم میاد سالها پیش وقتی تو یه سفر دانشجویی به  فرانسه توی مترو پاریس زنی رو دیدیم گه گریه می کرد با خود گفتیم مگر این موجودات یخی اشک هم دارند! و یاوقتی توی پارکی تو شهر  نیس  مادری رو دیدیم که بچه اش رو می بوسید با تعجب نگاهش می کردیم که مگر غیر از مادر ایرانی،  زنی دیگر هم حس مادری داره!

شبی رو یادم میاد که  تو تهران منتظر تاکسی بودم که به خونه دوستم برم، چند ماشین برایم نگه داشتند، طفلی ها خیلی مهربون بودند و قصدشان خیر بود! فقط می خواستند شبی در خوش گذرونی همراهیشون کنی! وقتی بی میلی منو دیدند رفتند اما یه پژو همچنان مصر بود ، رفتم و به شیشه زدم که شما خجالت نمی کشی ! زن و خواهر نداری؟ خندید و گفت : وا چه ربطی داره!

اینجوری شد که آرامش و امنیت رو جوری دیگر معنی کردیم؛ آنجوری که پلیسی که مسئول امنیت است توصیه می کند برای اینکه بهمون تجاوز نشه مسیر رو با دقت انتخاب کنیم، استدلالی  که نتیجه ی منطقیش اینه که اگر مردانی از برترین نژاد دنیا بهمون تجاوز کردند؛ بدانیم مقصر خودمون بودیم که به رنگ تاکسی ، پستی و بلندی مسیر و چشمان راننده  توجه نکردیم !