یک سالگی

امروز دقیقا یک سال است که  در سرزمینی  که سرزمینم نیست زندگی  می کنم.  

تو این یه سال در هوایی نفس کشیدم ،اگرچه لطیف و عاری از دود اما گاهی طعم دلتنگی  میداد،  گاهی دلم گرفت گاهی بارون شدم،گاهی مبهم میان بودن و نبودن، گاه خندیم، دوست شدم، همراه شدم گاه با انهایی که همراهم ماندند و گاه با انهایی که دگر همراهم نیستند، گاه اشتباه کردم، اشتباهاتی که خودم رو به خاطرشون سرزنش می کنم و گاهی هم به خود حق می دهم، گاهی  از دست دادم انهایی که دوستشان داشتم، انهایی که دیگر هیج گاه   نمی بینمشان.... تو این گاه به گاههای زندگی بیشتر فهمیدم که زندگی فاصله گاهی است با گاه هایی که رفته اند . گاه هایی که هنوز نیامده اند.