از دیروز که رفته بودم خرید دیگه بیرون نرفتم، پاهام خشک شده بود از بس که روی صندلی خشک نشستم و برای پروژم مطالعه کردم . رفتم یه کم تو محوطه قدم زدم هوا خیلی سرد شده، نتوستم زیاد بمونم امشب درجه هوا رو ۴ بود.
دوباره اومدم پیش دوست همیشگیم اینترنت و دوباره از نو.....
تهران که بودم دراز می کشیدم رو کاناپه و با گوشیم بازی می کردم هی پیام هامو چک می کردم و گاهی هم از جوک ها می خندیدم اما اینجا کسی برات جوک نمی فرسته و نه پیام تبلیغاتی و یا تبریک تولد شخصیتی....
دلم که می گیره میرم سرکمد گوشی خاموشم رو ورمی دارم و به یاد اون روزها نگاهش می کنم .
راستی این موجود دوپا عجب موجودی است هیچ گاه راضی نمی شه و همیشه انگار چیزی تو گذشته ش جا گذاشته....
من حس می کنم چیزی رو تو گذشتم جا گذاشته م چیزی که رهایم نمی کنه....
این موجود دو پا هیچ کاه راضی نمیشه....